گوشه

یادداشت های شخصی

گوشه

یادداشت های شخصی

شماره نه

سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۹:۴۱ ب.ظ

تقریبا ٤٠ روز از شروع تعمیرات خونه و اقامت ما تو خونه ی پدری مامان میگذره.تو این چهل روز اتفاقات عجیب غریب زیادی افتاده که الان مجال گفتنشون نیست(علی رغم اینکه نیاز دارم با یکی در موردشون حرف بزنم!)

به هر حال این اتفاقات باعث شد تا متوجه ی یه دروغ بزرگ بشم.

نمی دونم الان باید بابت بر ملا شدنش خوشحال بشم یا ناراحت؟چون فهمیدن این حقیقت مثل خیلی از حقیقتای دیگه تلخ بود و کام هممون رو زهر کرد.خصوصا مامان و وسطی؛چون من هر جوری بود خشمم رو خالی کردم اما اونا...

نمی دونم واقعا چی باید بگم،از توانمم خارجه که کاری برای بهبود اوضاع بکنم،ولی به چشمای اشکی مامان قسم من کاری میکنم که مامان شاد شه و یه دل خوشی داشته باشه.

  • نسـ ـاء