گوشه

یادداشت های شخصی

گوشه

یادداشت های شخصی

متاسفانه یا خوشبختانه

چهارشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۷، ۰۴:۳۴ ب.ظ
همیشه یه حقیقت تلخ رو به دروغ شیرین ترجیح دادم.
  • نسـ ـاء

غم خود ساخته

يكشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۷، ۰۱:۱۹ ب.ظ

این روزا به وبلاگایی که آرشیو چند ساله شون رو دارن خیلی غبطه میخورم.کاش پستام رو کامل یه حا داشتم نه اینکه اینجوری خرد خرد و پراکنده.چقدر دلم پستای تابستون و بهار نود و چهارم رو میخواد.

تابستون باید همت کنم و بشینم پای لپ تاپ و این پستا رو یه جا جمع کنم.

  • نسـ ـاء

شماره ١٤

جمعه, ۲ آذر ۱۳۹۷، ۱۲:۲۷ ب.ظ
دیروز صبح که بیدار شدم میگرنم عود کرده بود و چشم راستم به اندازه ی یه عدس بود به ناچار مسکن خوردم و تا حدودای ١ خوابیدم وقتی هم بیدار شدم کرخت کرخت بودم؛جوری که اگر به فجیع ترین حالت ممکن هم تیکه تیکه م میکردن جیکم در نمی اومد.دیگه نتونستم مرور کنم و امروز نرفتم ازمون:(((
کارای تعمیر خونه هم به شدت کند پیش میره و اعصاب همه رو ب فنا داده.همه حسابی خسته ایم و با کوچک ترین حرفی واکنش شدید نشون میدیم،و بیستر از همه هم مامان. ناراحته.
امیدوارم زودتر خونه درست شه و بریم خونه ی خودمون.
  • نسـ ـاء

شماره سیزده

يكشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۴۹ ب.ظ

١.دوست دارم إز بیان برم جایی که اروم تر باشه مثل بلاگفا یا شاید هم وردپرس اما فعلا دست نگه میدارم اگه تا عید نوروز همچنان به أین کار تمایل داشتم أین تصمیمم رو عملی میکنم،البته به احتمال زیاد ب وردپرس میرم تا حداقل إز بابت سیو بودم پستام مطمئن باشم و نگران أین نباشم یهو یادداشت هام إز بین برت!

٢.دیگه إز آپشن دنبال کردن استفاده نمیکنم؛حی میکنم إینجوری بهتره.باید همین اول کاری به قسمت دوباره ی وبلاگ أین رو هم أضافه کنم تا کسی به هوای بک گرفتن نیاد فالو کنه.

٣.باید همونجور که حواسم هست تو دنیای واقعی یا هرجور آدمی در ارتباط نباشم به ارتباطات مجازیم هم حواسم باشه؛وفتش رسیده به به سری إز دوستایی مجازیم خاتمه بدم تا بیشتر إز أین روم تأثیر بدّی نذاشتن.

  • نسـ ـاء

دوازده؛شادی های مینیمال در پاییز

يكشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ۱۲:۵۵ ب.ظ

وقتی مامانت از چیزی که خریدی تعریف میکنه.

  • نسـ ـاء

هیجده ابان

جمعه, ۱۸ آبان ۱۳۹۷، ۰۸:۳۸ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۸ آبان ۹۷ ، ۲۰:۳۸
  • نسـ ـاء

CPR

پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۷، ۰۵:۴۶ ب.ظ

امروز بعد از هفت روز هوم سیک بودن و هیچ کاری نکردن بالاخره خودم رواز پیله ی غمی که دورم بود خلاص کردم!

برای خودم کافی درست کردم و موزیک خوب گوش دادم.به جای دوش گرفتن های هول هولی تا خواستم زیر دوش بودم و گذاشتم آب گرم سیاهی و کثیفی تن و "روحم" رو بشوره...

حالا حس زندگی دوباره بهم برگشته و آماده ی تلاشم برای ساختن زندگی ای که میخوام.

  • نسـ ـاء

شماره نه

سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۹:۴۱ ب.ظ

تقریبا ٤٠ روز از شروع تعمیرات خونه و اقامت ما تو خونه ی پدری مامان میگذره.تو این چهل روز اتفاقات عجیب غریب زیادی افتاده که الان مجال گفتنشون نیست(علی رغم اینکه نیاز دارم با یکی در موردشون حرف بزنم!)

به هر حال این اتفاقات باعث شد تا متوجه ی یه دروغ بزرگ بشم.

نمی دونم الان باید بابت بر ملا شدنش خوشحال بشم یا ناراحت؟چون فهمیدن این حقیقت مثل خیلی از حقیقتای دیگه تلخ بود و کام هممون رو زهر کرد.خصوصا مامان و وسطی؛چون من هر جوری بود خشمم رو خالی کردم اما اونا...

نمی دونم واقعا چی باید بگم،از توانمم خارجه که کاری برای بهبود اوضاع بکنم،ولی به چشمای اشکی مامان قسم من کاری میکنم که مامان شاد شه و یه دل خوشی داشته باشه.

  • نسـ ـاء

محاصره که شکست به خواستگاریت می ایم

سه شنبه, ۱ آبان ۱۳۹۷، ۰۱:۵۵ ب.ظ

  • نسـ ـاء

چشم هایت

سه شنبه, ۱ آبان ۱۳۹۷، ۱۲:۰۱ ق.ظ

کی میشه دیگه نگات خالی بشه از این استرسایی که منو ب مرز جنون میکشونه؟ چندتا پاییز باید بشن زمستون تا وقتی دوباره به چشای قهوه ایت نگاه می کنم ارامششون از مویرگای چِشَم بره به برسه به قلبمُ،قلبم رُ اروم کنه؟تو بگو چند تا آذر دیگه رُ باید به دی بسپرم؟

_______________________________________________________________


آرشیو دو سال قبل رو داشتم می خوندم که این پست رو دیدم.متاسفانه تو این دو سال شرایط تغییر مثبتی نداشته:(و همچنان تو همون موقعیت ٩٥م.


  • نسـ ـاء